۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه
یادداشتی مادرانه از آذر منصوری ، برای کودکانی که در آتش می سوزند.:
باید مادر باشی تا وقتی ناله کودکانی را که با پیکرهای سوخته در بیمارستان تبریز دل هر ابوالبشری را به درد می آورد با تمام وجود درک کنی . دردی که هیچ التیامی برای آن نیست و فریادی که در گلو یش خفه می شود که چه کسی پاسخگوی اوست کودکی که از دست رفت
و 11 کودک دیگر که وضع امیدوار کننده ای ندارند و بنابر اقوال درصد سوختگی شان بالاست. مادری که تجسم می کند وقتی که آتش ذره ذره جسم ضعیف کودکش را با شعله های افروخته اش آب می کرد و دل او که از ناله های معصومانه دلبندش شرحه شرحه و خون است. براسنی آیا التیامی برای دردی که ازین پس مانند خوره جسم و روح ان مادر داغدار و مادران بچه های آسیب دیده که امیدی به بازگشت به زندگی طبیعی از آنان سلب شده وجود دارد.; کودکانی که در رویاهای معصومانه شان چه فرداهایی را در ذهن می پروراندند و این آتش سوزان که رویاهای زیبایشان را بر هم زد.
فقط باید مادر باشی تا این درد را حس کنی . نمی دانم آیا باید گفت که انچه که به
هیچ نیرزد جان آدمی است این اولین بار نیست که کودکانی که به امید کسب علم و دانش در کلاس نشسته اند خاموش و بی صدا طعمه حریق می شوند.و مادرانی که چشم براهند تا کودکان معصومشان با کوله پشتی های بر دوش زنگ خانه را به صدا در آورند که مادر منم در را باز کن.اگر مادر باشی در سوگ این احوال تلخ برای کودکان مادرانشان سوگخند هم نمی توانی بزنی چه برسد به پوزخند
براستی چه کسی پاسخگوست.
آذر منصوری
آذرماه نود و یک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر